شادمانی زیباست

گيسويت زندانی است

به کيفر  يک آن

رها شدن در باد.

آدم

قرارها

مرا به خیابان می کشانند

بی قراری ها

 به سوی تو.

نوح

 

آغاز جهان است امروز

نوح

جفتها را بر می گزیند

آخرین شاید من باشم

در کنار تو .

اتفاق

 

از سقوط یک حبه قند

در چائی

انفجار سفارت در خانه ای دور

انتحار مرد در چاه

هماغوشی زن با درخت

در رقص شعله ها

آغاز می شود

و با حادثه زمان

پا یان می یابد

ایستاده ام بی شکیب

در اتفاقی بنام تو .

کوچه

 

از هر کوچه ای

دیگر نخواهم گذشت

دیوارها

سرم را شکسته اند.

استاد

آموخته ام که بخواهم

از چشمانم.

 

سلام

ما را می پایند

آهسته سلام کن

برویم

دست چپ تو ،دست راست من

جهان پایان ندارد.

کوچه

از همان کوچه می گذرم

پیاده

پیادهُ .پیاده

تنها

تنها تنها

تا انبوه تر شوی در من.

کمانچه

کمانچه غمگین است

کنار شانه پهن گیتارها

 میگوید

علی اصغر که رفته

علی اکبر اگر اینجا بود

می فهماند

عشق کو چک و بزرگ ندارد.

کافی شاپ

در پناه دو فنجان قهوه تلخ

چه شیرین است

با تو بودن.