آغاز می شویم

جشمانی

مرا می پایند

بی گمان

همان چشمانی

که من می پایم.

همسایه

نفس نفس

در خانه همسایه

آدمی ساخته می شود

دور از هیا هوی بمبهاو

شلیکها.

معاشران

گره باز می شود

به مهتاب اشاره می کنم

برویم

شبی دراز در پیش است.

فراق

این بار

جدایی

جدی بود

جانم

از تن جدا می شود.