زندگی می کنیم
به فرا مرز* گفتم - می شد هز ار و یک شب را
در دو سا ل و اندی و چند ماه و روز
به خورد شا ه داد
تا از سر تقصیرات جنسی آ دمها بگذرد
یا سو گ سیا وش را ترانه کرد
برای سر گرمی هم که شده
گلها را وا داشت خون گریه کنند
یا مر دانگی مرد را
سر چهار راه نصب کرد
تا مگسها بیا یند
فرا مرز گوشش به این حر فها بدهکار نیست
زمین را جستجو می کند
به دنبا ل آدم
نمی دا ند آنجا هم دو نفر هستند
که مخ اش را می زنند و
از رب و نبش می پرسند - که ندا شت
در انتظار انفجارم
فر یا دی از حنجر ه ایی به اندازه
غار علی صدر
نور که به چشمانم می تا بد از کوچه
چشمانم گرگ وار می در خشد
می گویند این خا صیت خشم است
آ دمها ی بی ایمان
به این سا دگی رام نمی شوند
که دل به چاهی ببندند
یا عمری بشین پاشو مشق کنند
من اما اطمینان دارم
ایمان دارم
پس چرا خو ابم نمی برد؟
همه سوگند های عا لم
به یک نگاه مهر بان تو نمی شود
اولین شعر را تنها تر ین آدم سرود و
این رسم تا به ما رسید
که شب و قلم و کا غذ و سیگار و یک فنجان
چه با ر سنگینی
به جا ی آنها که خو ابید ه اند بیدار باشی
تا یک نا خن حقیقت را
یا یک مشت دروغ را
و عشق را از کوچه بار یک و تا ریکی عبور دهی
که پا سبا نها با تو مها یشا ن بی کار نما ند
و شا عر با شی تا آنچه را دیگران پنهان می کنند
تو بگویی
فرا مرز نیست که بگو یم
با باده چطوری ؟
همین امشب
جر ینگ و حلقه های دود سیگار مقدس
تا شبی دیگر - تا شبی دیگر.
* - زنده یاد فرامرز ویسی ( تا هستم با من است )